کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

کیان نبض زندگی

کیان و دنیای کودکی

عزیزم دنیای تو همونقدر زیباست که خودت هستی دنیایی پر از شادی شیطنت پر از حرفهای قشنگ پر از شادی آدما هر جه قدر بزرگتر میشن همونقدر از این دنیای پر از شادی و زیبایی دورتر میشن این قانون طبیعت تو الان یه پسر با هوش پر از شیطنتی دوست داری از دیوار صاف بالا بری من عاشق این شادی و هیجانم و از صمیم قلب آرزو میکنم با بزرگتر شدنت این شادی هم بزرگ و بزرگتر بشه عزیزم هر روز عصر که میشه یه کتاب از تو کمدت در میاری و به من میگی میخوام برم مدرسه مدرسه نزدیک خونمون حتی بهم میگی تو دنبالم نیا زشت نمی دونم این حرفا را از کجا یاد می گیری روزی سه بار میری حموم و هر دفه میگی بیا تو حموم از من عکس بگیر برا خودت تو وان لم میدی و من باید به زور از حموم بیرونت ...
1 مرداد 1394

سومین مسافرت کیان تو سال 94

عشقم به قول خودت عمر مامان لحظه لحظه زندگی ما با وجود تو دلچسب و زیباست تو خیلی ماهی یه پسر خوشتیپ و با هوش یه پسر ناز که زندگیمون را شیرین و شیرین تر میکنی عزیزم بد نیست که این خاطره رو هم برات بنویسم یه مسافرت بازم چند روزه کوچولو به شهر یزد خونه خاله آذر چون خاله  خیلی دور از ما بود و یه مسافر تو راهی داشت و نتونست بیاد ما تصمیم گرفتیم بریم پیشش اولین بار بود دایی رضا و زندایی نسیبه با ما مسافرت میمودن و کلی بهمون خوش گذشت البته هر سلامی یه خداحافظی داره و موقع اومدن خاله کلی گریه کرد و هممون ناراحت شدیم نا گفته نمون که اینقد به تو خوش می گذشت که تا سه شب هر شب با درسا مشغول بازی کردن بودی و نمی خواستی بخوابی  درسا برگشتنی ک...
1 مرداد 1394
1